Friday, July 11, 2008

کمونیست های جهش یافته



توی جمع دوستان قدیمی خانواگی که بعد از سالها به اصرار پدر و مادرم شرکت کرده بودم داشتم به حرفا و قیافه های آدمایی که از جاسوس تا اعدامی توشون پیدا میشد گوش میدادم , قیافه ها , لباسا , رفتارا ,آرایشا و خیلی چیزای دیگه ی این آدما تغییر کرده ,این گردهمایی که با عروسی پسر   خاله نیر  با یه داف متشخص بوجود اومده بود  با تمام جمع های این چنینیی که من تو بچگیم دیده بودم فرق داشت , (فرق واژه ی ناچیزیه , زمین تا آسمون تفاوت)  کمونیسم کارگری , مبارزه ی طبقاتی , دفاع از حق  ,  مقاومت  ,  بیانیه جاشون رو داده بودن به عجب رنگ موی قشنگی , لباسم لویی ویتانه , برج آرین کفش , اورجینال داره  , زمین تو کلاردشت پایین اومده ,  بیا پرشیای پسر منو بخر میخواد ویتارا بخره و هزار جور مزخرفات این چنینی دیگه
 من  پدرم  و نیگا میکردم که آروم نشسته و با آرامشش همیشگیش آدمای دورو برشو نگا میکنه , با پیرن کرمی که شونه هاش افتاده و  کت شلوار سورمه ای ای که با وجود کت شلوارایی که منو مامان براش خریدیم ازش دل نمیکنه و بدون هیچ رسیدگیی با سیبیلای پر پشت سفیدش آروم نشسته  انگور میخوره و گهگداری به من لبخند میزنه
دو ساعتی از مهمونی گذشته  , مرد شیک پوشی سر میز ما اومده و داره میگه : پرویز خان شعر یاد بعضی از نفرات شاملو رو دادم با قلم نوشتن زدم به دیوار و هر روز نگاش میکنم و میخونمش , یادته فلان جا برامون خوندی . . . و شعرو غلط غولوط میخونه , 
با هرکلمش بوی عرق کیشمیش فضا بیشتر میشد 
پدرم با ذکر اینکه شعر مال شاملو نیست و مال نیماست شعرو درست خوند و لبخند زد
دوستمون یهو سریال مدار صفر درجو کشید وسط و شرو کرد به خوندن شعر آهنگ فیلم  ,  با صدایی فالش  , داد و غلط غولوط و در انتها اضافه کرد که عجب سریالی بود گرچه ضد حزب بودو غیره
دوستمون داشت از نحوه ی یاد گرفتن این آهنگ برای کل باغ فریاد میزد و اذعان میکرد از خونش تو آجودانیه تا سر کارش تو جردن یه روزه اونقد تو ماشین گوش داده تا حفظ شه !!! ولی نتونست یجوری برنامه ریزی کنه که اسم ماشین , مارک ضبط و غیره رو هم به گوش همه برسونه. . . خوشبختانه اعلام وضعیت شام و هجوم دوستمون به میز آرامش دوباررو بر قرار کرد


من به این فک میکردم که
همه ی این آدما یه روزی عضو حزبی بودن  , همه شون بخاطر حزبشون ازدواج کردن و هیچ علاقه ای به هم نداشتن , همهشون میخواستن که
  گفتن نداره ولش کن , ذهنم بد جوری درگیر شده بود
بعد از شام به زور خواهرم به قسمت دیسکوی مهموونی رفتم و دیدم که بچه های همین آدما در مارکهایی مثل بنتون  ,  زارا  ,  بوسینی , تامی  و غیره در حال رقص و تیک و تاک و هزار کوفت و زهرمار دیگه ای هستن
لباسها کاملا ناشیانه انتخاب شده بود , دقیقا همونایی که توی ویترین مغازه های برند فروشی پیدا میشه که برای جلو گیری ازعدم ارتباط دوستان با مارک اونا انتخاب شدن واین وضعیت خنده داریو ایجاد کرده بود ولی کالا مشخص بود که  این بچه ها خیلی زودتر از پدر و مادراشون فهمیدن که تفکرات تخمی رو جایگزین مصرف زدگی نکن  ,  گرچه  تازه به دوران رسیدگیشون کاملا تو چش میزنه ولی اونا فقط قربانی جهش های غیر حزبی اونایین که ادعای اینو دارن که بدون علاقه و بخاطر حزب ازدواج کردن و الان نمونه های شاخص خرده بورژواهای اجتماعی ای که با خرید زمین های متری پنج هزار تومن سال هشتاد به همچین جایی رسیدنو دارن , احتمالا هر شب کانال   "وی.او.ای"   میبینن و در ظاهر منتظرن که این حکومت  از پا در بیاد که اگه در بیاد رویاهای شیرین همشون به کابوس تبدیل میشه
 من پدرم رو میبینم که به هیچ کدوم از این راها نرفته ,زمین متری چس تون نخریده , , خونش رو به قیمتی اجاره داده که  باعث خنده ی دوستان میشه و معتقد چون من خونه دارم که نباید پدر مردمو در بیارم
ساعت دو نیم شبه و من توی ماشین نشستم و دارم به رفتن کمونیست های جهش یافته نگا میکنم که با ماشین های بیست سی ملیون تومنیشون , موهای شینیون کرده ی زنشون و بچه هایی که همه با گوشیاشون ور میرن تو پیچ جاده ی کردان ناپدید میشن 
 پدر من با پژوی پونصد و چار مدل هفتاد و شیش که قدیمی ترین ماشین , آدم و به احتمال زیاد از طرف دوستاش بی فکر ترینه برای من چراغ میزنه که . . .  بیفت جلو پسر

من نمیدونم چرا پدر من درد این خنجری که تو پشتش فرو رفته رو احساس نمیکنه
البته شایدم به روی خودش نمیاره