Monday, March 23, 2009
Friday, March 20, 2009
نمای تهوع آور
Thursday, February 19, 2009
درود بر ایرانیان

Thursday, December 11, 2008
فون بوک

الکل تو خونم فوران میکنه ،سرعتم کلا پایینه ،این موبایله رو مغزمه ،برش میدارم وبی اختیار میرم توی فون بوک
از رو اسم آدما رد می شم و بهشون فکر می کنم .... خیلی طول می کشه که همه رو ببینی ، روی اسم بعضیا مکث میکنم و بعضیا رو دو تا دو تا رد میکنم
هر جور آدمی تو فون بوک لعنتی من پیدا می شه.... با خودم فکر می کنم که فون بوک یه زن جنده چطوری می تونه باشه...شاید به اندازه ی من شماره نداشته باشه
شروع می کنم به پاک کردن اسما ...خب
- اینو که نمی دونم کیه
- این یه باباییه که بود ولی دیگه نیس
- این یه دختریه که یه بار باهاش خوابیدم و دیگه هیچ خبری از هم نگرفتیم
- این یکیه که قرار بود با هم کار کنیم
یه سری اسم هست که آشناس ولی یادم نمیاد شاید چون مستم ولی خب اینارم پاک میکنم
خب این یکیه که اظهار عشق می کرد و واسه من میمرد ولی الان یه دوست پسر خوب و مایه دارو بچه مطرح داره وخوشحاله هر وقتم با اون دعواش میشه به من زنگ میزنه
- خب اینم دختر خوشکلیه که تو کف اولین دوس پسرشه عشق معاشرت کردن و کافه رفتن و وقت کشتن با آدماس...یه زمانی دوسش داشتم
- یه سری آدم که هر وقت کار دارن ، دوربین میخوان ، ماشین می خوان ، پول میخوان و یا چیزای دیگه زنگ میزنن قربونم میرن
- یه رفیقی که چون خونشون دور بود و مسیرش پر ترافیک بعد از کارش می موند و با هم معاشرت میکردیم کافه می رفتیم و ... البته واقعا حرفای خوبی میزدیم و وقتی خیابون خلوت می شد از هم جدا میشدیم . خب تو این مدت که من سر کارم اونم واسه خودش یه آدم دیگه پیدا کرده ، تلفنای منو جواب نمی ده ، لینکمو از تو بلاگش برداشته
- یه رفیق دیگه که همیشه تو کار مخ زنیه دوس دخترای من بوده ، الانم که با یکی از دوستای من دوس شده رفته و فعلا خبری ازش نیس
- یکی که هروقت احساس تنهایی می کنه هست و هر وقت یه سری پسر دارن مخشو می زنن نیست ، هر وقتم زنگ می زنی می گه کم پیدایی بابا جون ، کجایی پس!!!؟ عجب
- ...
- ...
و هر کسی یه داستانی مث اینا
حالم از فون بوکم به هم خورده میام بیرون میرم تو فون بوک " ست اینگ" و گزینه ی "دیلیت آل فون بوک" رو انتخاب می کنم...دونه دونه شماره تلفونام داره پاک می شه و نیش من باز...شاید تعداد انگشت شماریم دوستای خوب توشون بود ولی اشکال نداره خشک و تر با هم سوختن ، اونایی که باید باشن حتما دوباره اضافه می شن
خیالم راحته احسای می کنم سبک شدم حالا اگه شبا تنها می شینم شراب می خورم لاقل کلی اسم تو فون بوکم نیست که برام انتظار ایجاد بشه... الان مطمئنم که تنها هستم و ازش لذت می برم
ده نفری که بعد از این هولوکاست فون بوکی با من تماس های غیر کاری داشتن و به فون بوک برگشتن به ترتیب :
عاطفه که همیشه در هر حالتی وجود گرمش حس میشده
پدرام که انرژی مثبت ازش فوران میکنه
مصطفی که از دو روز دیگه ایران نخواهد بود و جاش همیشه خالی خواهد بود
کیوان اطمینان که همیشه آرامش عجیبی داره
سپیده ی عزیز که با مسج شیرینش پنج شنبه صبحم رو شیرین کرد
برادرم نادر فتوره چی که امشب (پنج شنبه) منو به خونش دعوت کرد
نگار عزیز
Monday, September 22, 2008
عشق در سوپر مارکت

Friday, July 11, 2008
کمونیست های جهش یافته


Saturday, May 24, 2008
دوستی های ۱۵ هزار تومنی

چند وقت پیش یکی از دوستان داف بنده با ناراحتی به من زنگ زد و گفت اگه میتونم ۱۵ هزار تومن بهش غرض بدم و تاکید کرد که تا سر برج پس می ده
اصولا من به کسی پول قرض نمیدم چون دوستان همیشه لطف داشتن و مبالغ قرض کرده رو انفاق در نظر گرفتن و یا بصورت غیر عمدی یادشون رفته (البته کار و بار زندگی اونقد زیاده که آدم یادش نمی مونه ! ) من می فهمم
اما
این داف بیچاره حتما لازم داشته که با وجود مدت زمان کم دوستی به این وضع همچین چیزی از من خواسته ،اونم یه همچین مبلغی خلاصه همچینم گیر که تو فردا جون من بیا تهران به من برسونو اینا که من دیدم خودم نمی تونم برم به یکی از دوستام گفتم که به این بنده خدا انقدر برسون تا فردا من بهت بدم و بصورت فورس ماجور اینکار انجام شد ، البته خانوم داف خیلی پاپی شد که معلوم بود بیچاره خیلی احتیاج داره
سه روز کذشت و خانوم داف زنگ زد و گفت
سلام سمکو جونم خوبی و این حرفا. . . (ایشون نمی دونست که من با این حرفا خر نمی شم) آره
آقا میشه ۳۵ تومن دیگه به من بدی و من سر ماه ۵۰ تومن بهت پس بدم !!!؟!
زمان گذشت از سر ماه ، ۲ ماه و
من طبق معمول به روی خودم نیاوردم تا اینکه توی یه کافه ای در بین یه سری حرف خاله زنک یه بنده خدایی گفت که اونم یه مبلغکی از دوستمون می خواد و اذعان کرد که رفیقمون کلا اینکارس
و من گفتم نه بابا حتما چرت میگه
ولی بسیار به فکر فرو رفتم و تصمیم گرفتم که لااقل بفهمم که واقعیت چیه
به خانوم داف اس ام اس دادم به شوخی که فلانی شنیدم فردا می خوای پولممو بدی
-جوابی نیومد
به خانوم داف دوباره اس ام اس دادم که فلانی خوبی ؟
-جوابی نیومد
بهش زنگ زدم و ریجکت شدم
فقط اینو میخوام بگم
حالا نمیدونم براتون أرزو کنم که شاد باشین یا نه؟